نجات جان یک زن از خودکشی توسط پلیس یاسوج افت عجیب نمرات یازدهمی‌ها و دوازدهمی‌ها تعیین نرخ بیمه تکمیلی معلمان + جزئیات جزئیات ثبت‌نام وام‌های جدید فرهنگیان معرفی سایت‌های کاربردی برای معلمان خبر خوش برای فرهنگیان/ این افراد زودتر بازنشسته می‌شوند + جزئیات  آیین نامه تعیین تعرفه دلالان معاملات املاک قانون الزام به ثبت رسمی معاملات اموال غیر منقول رای هیئت عمومی دیوان عدالت اداری در خصوص محرومیت کارکنان دولت از برخی مزایای غیرمستمر حق‌آبه پارک ۷۸۰ هکتاری چیتگر قطع شد پیش‌بینی بارش‌های کشور تا پایان آبان ۱۴۰۴ تقویم آزمون‌های سراسری سال ۱۴۰۵ اعلام معرفی شدگان رشته‌های شرایط خاص دانشگاه علمی کاربردی ۱۴۰۴ هشدار مهم هواشناسی برای جنوب کشور؛ وزش باد شدید در مناطق ساحلی و فراساحلی بازماندگان سرطان دهانه رحم در معرض خطر ابتلا به یک سرطان دیگر چرا در یک سن مشخص تصمیم می‌گیریم به مغز خود بیشتر استراحت دهیم؟ کشت خشخاش آزاد است؟

ازدواج نافرجام در کهنسالی | شوهر این زن بعد از پرداخت مهریه او را از خانه بیرون کرد

یک زن کهن‎سال با بیان این که شوهرم مدعی است با اتمام مهریه به یکدیگر نامحرم شده ایم، از سرگذشت خود گفت.
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۰ - ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - 2024 July 27
کد خبر: ۲۵۱۸۴۳

به گزارش راهبرد معاصر؛ زن کهن‎سال با بیان این که شوهرم مدعی است با اتمام مهریه به یکدیگر نامحرم شده ایم، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت:۱۵ ساله بودم که با پسرعمویم ازدواج کردم و صاحب ۷ فرزند شدم. «حیدر» مرد زحمتکشی بود و تعمیرگاه برق خودرو داشت. با آن که هر دو بی‎سواد بودیم، اما زندگی عاشقانه‌ای داشتیم و او همواره تلاش می‌کرد تا شرایط مناسبی را برای آسایش و آرامش ما فراهم کند؛ اما اجل مهلت نداد و او در میان‎سالی به خاطر ابتلا به سرطان از دنیا رفت.

در این وضعیت من که همه پس‌اندازهایمان را برای بیماری شوهرم هزینه کرده بودم با کمک خانواده ام یک فروشگاه لوازم خیاطی به راه انداختم و از این طریق فرزندانم را سر وسامان دادم و در نهایت نیز برای آن که خوشبختی فرزندانم را ببینم و آن‌ها کمبودی در زندگی نداشته باشند، همه لوازم و تجهیزات مغازه را هم فروختم تا آن‌ها را با سربلندی به خانه بخت بفرستم. آن زمان ۴۵ سال از عمرم گذشته بود که خودم آواره شدم. با آن که فرزندانم احترام مرا داشتند و با من مهربانی می‌کردند ولی خودم نمی‌خواستم سربار آن‌ها باشم به همین خاطر به پیشنهاد یکی از همسایگانم با مردی ازدواج کردم که به تازگی همسرش را از دست داده بود و به تنهایی زندگی می‌کرد. «محمود» بازنشسته بود و اوضاع مالی خوبی داشت. اگرچه ابتدا فرزندانم مخالف بودند ولی بالاخره رضایت آن‌ها را جلب کردم و به زندگی مشترک با «محمود» ادامه دادم. هنوز یک ماه بیشتر از این ماجرا نگذشته بود که «محمود» با اصرار از من خواست از او شکایت کنم و مهریه ام را به اجرا بگذارم!

با نگرانی از او پرسیدم از من خطایی سر زده است؟ که او پاسخ داد:نه! اتفاقا خیلی تو را دوست دارم و به همین خاطر هم می‌خواهم مهریه ات را بپردازم تا دین تو بر گردنم نماند! خلاصه «حاج محمود» هرماه مبلغی را به عنوان مهریه به من پرداخت می‌کرد و حتی سند قطعه‌ای زمین را هم به نام من ثبت کرد. من هم با پول مهریه خودرویی گران‎قیمت خریدم و زیورآلات زیادی برسر و گردنم آویختم. روز‌های شیرینی را با این شرایط سپری می‌کردم تا این که اوایل امسال شوهرم مدعی شد اکنون که همه مهریه‌ام را دریافت کرده ام، دیگر حق ندارم در منزل او زندگی کنم چرا که با پرداخت مهریه دیگر ما با هم نامحرم هستیم! و حتی من مبلغی را که اضافه دریافت کرده ام نیز باید به او بازگردانم. با این جملات خیلی ناراحت شدم و تلخی این پول‌ها را با همه وجودم احساس کردم. «حاج محمود» باآن که مدعی بود مرا خیلی دوست دارد ولی اکنون اجازه نمی‌دهد به خانه ام بازگردم. این بود که به کلانتری آمدم تا تکلیف خودم را در این سن کهن‌سالی مشخص کنم!

با این ادعای عجیب مشخص شد که شوهر این زن از برخی موضوعات شرعی و قانونی اطلاعی ندارد به همین خاطر هم وی بعد از برگزاری جلسه مشاوره و با راهنمایی و کمک رئیس عقیدتی سیاسی کلانتری متوجه اشتباه خود شد و به همراه همسرش به خانه بازگشت. / صدآنلاین

مطالب مرتبط
ارسال نظر
پرطرفدارترین اخبار